تعریف هدف و سیستمهای هدف گذاری
- مهدی رضایی اردانی
- اموزشی
درس مربوط به هدف و تعریف آن
تعریف هدف
- پایانی که تلاش به سوی آن است.
اهداف یا گل و مقاصد پایه یا ابجکتیو اساس اندازه گیری را فراهم میکنند. اهداف، بیانیههای نتیجهگرایی هستند که آنچه را که یک سازمان در تلاش است چه از نظر برنامهریزی و چه از نظر سازمانی انجام دهد، مشخص میکند. اهداف معمولاً مجموعهای از برنامههای مرتبط هستند که بازتابی از اقدامات عمده سازمان هستند و نقاط تجمعی را برای مدیران فراهم میکنند.
به عنوان مثال، وال مارت ممکن است هدف مالی خود را برای افزایش ۲۰% درآمد در سال اعلام کند یا هدف خود را رشد بخشهای بین المللی امپراتوری خود داشته باشد. سعی کنید هر هدف را به عنوان یک چتر بزرگ با چندین پره از مرکز در نظر بگیرید. خودِ چتر یک هدف است.
اصطلاحات همه چیز است. بازاریابی، فروش، محصول و خدمات. تقریباً هر عملکردی در یک تجارت برای انجام بهترین کار خود به برخی اصطلاحات رایج متکی است. یکی از زمینه های ضروری، همسویی در اصطلاحات هدف گذاری است.
خواه از مدل OKR، چارچوب KPI، دایره طلایی یا روش دیگری استفاده کنید، همه افراد شرکت باید تفاوت بین یک هدف یا گل و یک مقصد پایه یا ابجکتیو را درک کنند. بدون این دانش مشترک، تیمها ممکن است در بهترین حالت، زمان را برای فعالیتهای نامربوط هدر دهند یا در بدترین حالت علیه یک هدف مشترک کار کنند.
“اهداف” و “مقاصد پایه” اغلب مانند دو عبارت قابل تعویض در ظاهر به نظر میرسند. ممکن است به تیم بازاریابی خود بگویید: “ما مقاصد بلندپروازانه ای برای سال جدید داریم.”
برای شفاف سازی استراتژی خود و به دست آوردن همسویی، بسیار مهم است که کارکنان شما در هنگام ترسیم استراتژی سه ماهه و سالانه خود در مورد دو اصطلاح پرکاربرد به روز باشند.
در اینجا، تفاوت بین اهداف و مقاصد را توضیح خواهیم داد و در مورد برخی از موثرترین چارچوب های تعیین هدف که امروزه توسط متخصصان بازاریابی استفاده می شود، بحث خواهیم کرد. همچنین تاکتیکهای اندازهگیری را برای پیگیری پیشرفت خود پیدا خواهیم کرد.
در پایان این درس، میتوانید در مورد برنامههای بازاریابی بلندمدت و کوتاهمدت خود با ابهام خداحافظی کنید.
هدف یک نتیجه قابل دستیابی است، که معمولاً گسترده و بلند مدت است. یک شرکت ممکن است از اهداف برای اطلاع رسانی استراتژی های سالانه ای که هر بخش اجرا می کند استفاده کند. از سوی دیگر، یک هدف، اقدامات خاص و قابل اندازه گیری را که هر کارمند تیم باید برای دستیابی به هدف کلی انجام دهد، تعریف میکند.
به طور خلاصه، تفاوت اصلی بین یک هدف و یک مقصد این است که اهداف جهت را ارائه میدهند در حالی که مقاصد اندازه گیری میکنند که چگونه باید از آن جهت پیروی کنید.
اهداف بدون شک برای موفقیت کسب و کار شما حیاتی هستند. در نهایت، اهداف شرکت شما باید با چشم انداز و ماموریت شما همسو باشد تا کارمندان بتوانند اقدامات و تصمیمات خود را به بهترین نحو هدایت کنند.
به عنوان مثال، فرض کنید امسال تیم رهبری شما سه هدف کلی را برای شرکت شما مشخص کرده است:
۱- فرهنگ محیطکارِ فراگیرتری ایجاد کنید.
۲- آگاهی از برند بین المللی را افزایش دهید.
۳- بازگشت مشتری را تا ۴۰ درصد افزایش دهید.
اینجاست که مقاصد وارد عمل میشوند. مقاصد اساساً اقدامات قابل اندازهگیری هستند که میتوانید برای رسیدن به اهداف کلی خود انجام دهید. به طور معمول، شما از S.M.A.R.T برای تعریف و اندازه گیری مقاصد خاص استفاده میکنید.
“ایجاد فرهنگ محیطکار فراگیرتر” یک هدف قابل تحسین و مهم است، اما مبهم و بیش از حد گسترده برای اندازه گیری است. آیا «فراگیرتر» به معنای تنوع و شمول است یا به معنای افزایش ۱۰ درصدی زنان در پستهای رهبری است؟
در نهایت، مقاصد پایه شما به کارکنان شما کمک میکند تا دقیقاً آنچه از آنها انتظار دارید را درک کنند.
در مثالی دیگر، فرض کنید به بخش بازاریابی خود اطلاع دادهاید که هدف کلی شما «افزایش آگاهی برند بین المللی» است.
اکنون، زمانی که مدیر بازاریابی رسانههای اجتماعی شما در حال ایجاد کمپین ویدیویی فصلی خود است، با خودش فکر میکند که چگونه میتوانم آگاهی برند بینالمللی را افزایش دهم؟
او میتواند مقاصد خود را متناسب با اهداف شرکت و همچنین دیدگاه شخصی خود برآورده کند. شاید او تصمیم بگیرد، “برای نشان دادن موفقیت من در افزایش آگاهی از برند بین المللی، اهداف من برای کمپین بازاریابی ویدئویی من این خواهد بود:
الف) ۱۰٪ از تمام فرمهای ارسالی از خارج از کشور.
ب) افزایش مشارکت ۵ درصدی از عرب زبانهای خارج از کشور.
سپس مدیر بازاریابی رسانههای اجتماعی شما میتواند از مقاصد منحصر به فرد خود برای اندازهگیری اینکه آیا او به هدف بزرگتر یعنی افزایش آگاهی از برند بینالمللی کمک میکند یا خیر، استفاده کند.
همانطور که میبینید، مقاصد پایه را میتوان به طور منحصر به فرد متناسب با نیازهای هر بخش تنظیم کرد و مقدار زیادی از خودمختاری را امکان پذیر کرد. با القای اهداف روشن و محکم شرکت، میتوانید احساس اطمینان کنید که همه کارکنان شما در یک جهت کار میکنند، اما گامهای بسیار متفاوتی برای رسیدن به یک خط پایان برمیدارند.
بطور خلاصه یک هدف توضیح میدهد که شرکت شما میخواهد در آینده به کجا برسد، اما برخلاف مقاصد، نحوه رسیدن شما را به آن توضیح نمیدهد.
نمونه هایی از اهداف و مقاصد
سناریو ۱: یک هدف شاخص
هدف: افتتاح یک شرکت جدید در ایالت فینیکس به طور کامل توسط شعبه چهارم.
مقصد: دریافت کلیه مدارک و مجوزها توسط شعبه دوم.
برای باز کردن یک HQ جدید، باید قبل از Q4 برنامهریزی زیادی انجام دهید تا به هدف برسید. مقاصد به شما کمک میکنند تا در مسیر درستی قرار بگیرید تا هر مرحله از راه در نظر گرفته شود.
سناریو ۲: یک هدف رشد
هدف: افزایش سهم بازار شرکت تا ۱۰ درصد.
مقصد: افزایش ۲۲ درصدی مشتری ماه به ماه برای ۱۲ ماه آینده.
میبینیم که هدف و مقصد به یکدیگر وابسته هستند و یکی از راه های افزایش سهم بازار، به دست آوردن مشتریان جدید است.
سناریو ۳: یک هدف کمی
هدف: کاهش ۱۸ درصدی هزینه دونات در پنج سال آینده.
مقصد: در شش ماه آینده به یک ارائهدهنده ارزانتر شکر برسید.
هدف در این مثال مبتنی بر نتیجه و مبتنی بر زمان است در حالی که مقصد فرآیند محور است. هدف و مقصد ارتباط نزدیکی با یکدیگر دارند، اما برای اندازهگیری موفقیت، این دو باید متفاوت ارزیابی شوند.
اهداف و مقاصد موثری را برای تیم خود در این فصل تعیین کنید
اهداف و مقاصد اغلب به جای یکدیگر مورد استفاده قرار میگیرند، اما کاربردهای متفاوتی در تجارت دارند. استفاده از زبان یکسان برای توصیف مسیر و پیشرفت در سازمان شما، همه را در یک صفحه نگه میدارد و برای رسیدن به یک نتیجه تلاش میکند.
اگرچه این دو اصطلاح تعاریف خاصی دارند، اما زیاد خود را درگیر معناشناسی نکنید، به یاد داشته باشید که مهمترین بخش هدف گذاری انجام کار و نشان دادن نتایج است.
قدرت هدف گذاری
همه ما می دانیم که اهداف مهم هستند.
اهداف به ما کمک میکنند که تلاش کنیم و به ما الهام میدهند که بهتر شویم. آنها ما را با انگیزه میکنند تا چشمانداز آینده خود را به واقعیت تبدیل کنیم.
هدف گذاری پایه و اساس چیزهایی است که میخواهیم در زندگی انجام دهیم و بدون یک پایه محکم، معمولا تمرکز خود را روی اهداف نهایی خود از دست میدهیم.
اما قبل از اینکه بتوانید شروع به تعیین اهداف مؤثر کنید، باید انواع اهداف را بدانید و بهترین استراتژی برای دستیابی به هر یک از آنها انتخاب کنید.
اهداف شغلی
هرکسی که تا به حال در یک مصاحبه شغلی شرکت کرده است، احتمالاً این سؤال را شنیده است ” ۵ سال دیگر خودت را کجا می بینی؟“.
با این حال، بسیاری از مردم برای پاسخ به این سوال مدت زمان زیادی فکر میکنند، زیرا آنها به طور جدی به اهداف شغلی خود فکر نکرده اند.
این نوع هدف احتمالاً اولین چیزی است که با شنیدن عبارت “هدف گذاری” به ذهن می رسد.
به طور خلاصه، اهداف شغلی نقاط عطفی هستند که امیدوارید با پیشرفت در حرفه انتخابی خود به آنها برسید.
مثلا:
- مدرک گرفتن
- عملکرد شغلی خود را بهبود بخشیدن
- دریافت ارتقاء شغلی
- کسب و کار خود را راه انداختن
- مهارت جدیدی به دست آوردن
- در یک زمینه خاص متخصص شدن
- برای درامد اضافی یک کار جانبی ایجاد کردن
نحوه دستیابی به آنها:
برای دستیابی به اهداف شغلی خود، داشتن اهداف شغلی کوتاه مدت و بلند مدت بسیار مهم است. به عنوان مثال، اگر میخواهید مدیرعامل یک شرکت شوید، باید به یک سری اهداف کوتاه مدت دست پیدا کنید تا به هدف بلند مدت برسید.
برنامهریزی کنید و آنچه را که میخواهید در یک دوره مشخص به دست آورید، بنویسید. هنگامی که اهداف شغلی خود را ترسیم کردید، به برنامه بزرگ خود پایبند باشید و تا جایی که میتوانید سخت کار کنید. هر چه بیشتر کار کنید، نتایج بهتری خواهید داشت.
پشتکار و صبر کلید دستیابی به هر نوع هدفی است. رسیدن به نتیجه به زمان و تلاش نیاز دارد، بنابراین صبور باشید و اجازه ندهید هیچ مانعی شما را از حرکت به سمت هدفتان منصرف کند.
اهداف مالی
اهداف شغلی و اهداف مالی اغلب در هم تنیده هستند. این به این دلیل است که اولی احتمالاً به شما در دستیابی به دومی کمک میکند.
اهداف مالی همه چیز در مورد پول است:
- درآمد بیشتری کسب کردن
- پرداخت وام
- خانه خریدن
- پس انداز برای بازنشستگی
- هزینه خرید بزرگ را پرداختن
- از زیر قرض بیرون آمدن
نحوه دستیابی به آنها:
برنامه ریزی و سازماندهی کلیدواژههایی هستند که به اهداف مالی و پول میرسند. این به این دلیل است که برای ایجاد بودجه یا کاهش هزینهها باید هزینههای خود را به طور کامل برنامهریزی کنید.
بهترین تخمین خود را برای هر یک از اهداف مالی خود بنویسید. اینکه چقدر زود میخواهید به آنها برسید و چقدر باید هر ماه برای رسیدن به آن پسانداز کنید.
برای رسیدن به یک هدف مالی همیشه لازم نیست درآمد خود را افزایش دهید. درعوض، تصمیمات هوشمندانهتری برای «پیدا کردن» پول بگیرید بدون اینکه واقعاً پول بیشتری به دست آورید.
پول ۸۰% رفتار است، ۲۰% دانش . این کاری است که شما انجام میدهید، نه آنچه میدانید.» – دیو رمزی
اهداف توسعه شخصی
من اهداف توسعه شخصی را دوست دارم زیرا همه آنها برای تبدیل شدن به یک فرد بهتر هستند و تمام پول دنیا نمیتواند به شما در رسیدن به آن کمک کند. توسعه شخصی یک فرآیند مادام العمر است که همه ما باید روی آن سرمایهگذاری کنیم.
بهترین بخش این است که میتواند عملکرد شما و شانس شما را برای رسیدن به اهداف دیگری که تعیین کردهاید به میزان قابل توجهی بهبود بخشد.
به عبارت دیگر:
توسعه شخصی یک صرفه جویی در زمان است. هر چه بهتر شوید، زمان کمتری برای رسیدن به اهدافتان میگذرد.
“برایان تریسی“
برخی از اهداف توسعه شخصی که می توانید تعیین کنید عبارتند از:
- نگرش بهتری داشته باشید.
- اعتماد به نفس بیشتری داشته باشید.
- یک برنامه صبحگاهی را شروع کنید.
- ترس های خود را در آغوش بگیرید.
- دوست بهتری باشید.
- کسب تناسب اندام و فعال بمانید.
- هوش هیجانی را بهبود ببخشید.
- یک زبان جدید یاد بگیرید.
نحوه دستیابی به آنها:
دو کلمه برای شما دارم: خود پذیری.
اگر میخواهید به هر هدف توسعه شخصی خود برسید، باید از اینجا شروع کنید.
پذیرفتن اینکه چه کسی هستید، چه نقصهایی دارید و اینکه لایق تغییر هستید، اولین اصل در رشد خودتان است. شناخت خود شما را قادر میسازد تا زمینههایی را که نیاز به بهبود دارید کشف کنید.
در طول فرآیند بهبود خود، هرگز خود را بیش از حد به جلو هل ندهید. در عوض، یک قدم بردارید و پیروزیهای کوچک خود را جشن بگیرید.
یک توصیه دیگر به شما این است که اطراف خود را با افکار مشابه احاطه کنید. یکی از دلایل اصلی که افراد از رویاها و اهداف خود دست میکشند این است که دیگران با افکار منفی خود آنها را پایین میآورند.
من قبلاً خودم را با افراد اشتباه احاطه میکردم تا اینکه فهمیدم فقط با افرادی است که در همان سفر با من هستند میتوانم در مسیر درست حرکت کنم.
اهداف معنوی
اهداف معنوی به رشد و بلوغ معنوی ما کمک میکنند. آنها میتوانند توسط شخصی که از یک کد مذهبی خاص پیروی میکند و همچنین توسط شخصی که روحانی است اما مذهبی نیست تنظیم شود.
اما، اهداف معنوی همیشه با باورهای مذهبی/معنوی ما مرتبط نیست.آنها اکثرا در مورد مشارکت بیشتر در جامعه، کمک و مراقبت از دیگران هستند.
چند نمونه از اهداف معنوی که میتوانید تعیین کنید عبارتند از:
- به طور منظم به عبادتگاه بروید.
- بیشتر مراقب باشید.
- روزانه مدیتیشن کنید.
- به یک گروه دعا بپیوندید.
- به طور منظم داوطلب شوید.
- شفقت بیشتری نشان دهید.
- کمک مالی کنید.
نحوه دستیابی به آنها:
وقتی صحبت از اهداف معنوی میشود، ابتدا باید باورهای خود را روشن کنید. به چی اعتقاد داری؟ مجموعه حقایق، راهنماها و ارزشهای شما چیست؟
چه چیزی به شما الهام میبخشد و حس آرامش را برای شما به ارمغان میآورد؟
این مهم است که اصول و ارزشهایی را که زندگی روزمره خود را بر آن ها پایهگذاری میکنید، شفاف سازی کنید. سپس براساس آن ارزشها عمل کنید.
اهداف ارتباطی
اصطلاح “اهداف رابطه” به چیزی شبیه به یک پدیده رسانههای اجتماعی تبدیل شده است. به هر کجا که نگاه میکنید، با ایدههای عجیب و غریبی که یک زن و شوهر باید در رابطهشان چه هدفی داشته باشند، در هم تنیده شده است.
روابط بخش مهمی از زندگی ما هستند و طبیعی است که اهدافی را تعیین کنیم تا از آنها نهایت استفاده را ببریم.
مثلا:
- زمان بودن با خانواده را افزایش دهید.
- وارد رابطه شوید.
- ازدواج کنید.
- صاحب فرزند شوید.
- رابطه خود را در اولویت قرار دهید.
- با شریک زندگی خود بیشتر ارتباط برقرار کنید.
- مردم را بدیهی نگیرید.
نحوه دستیابی به آنها:
اولین قدم برای دستیابی به اهداف رابطه، واقعبین بودن است. افسانهها و آنچه در فیلمها میبینید را فراموش کنید، آنها بسیار غیر واقعی هستند.
بعد میدانید که آنها چه میگویند: “یک رابطه فقط به اندازه ارتباطی است که براساس آن خوب است.”
همه چیز به درک برمیگردد. برای برقراری ارتباط با شریک زندگی تان و به طور کلی افراد اطرافتان نیاز به درک بیشتر از کلمات است.
یادگیری نحوه تفکر شریک زندگی و نقاط قوت و ضعف رابطه شما برای دستیابی به اهداف رابطه بسیار مهم است.
حالا وقتی مجرد هستید و هدف رابطهتان را پیدا میکنید، چطور؟
دو کلمه” آرام نگیرید.”
پیدا کردن یک فرد تا امروز بخش آسانی است. ایجاد یک ارتباط واقعی و ایجاد یک رابطه موفق بسیار پیچیده تر است.
به همین دلیل است که باید با کسی باشید که احساس میکنید واقعاً با او در ارتباط هستید. شخصی که با او علایق مشترک دارید و طرز فکر مشابهی دارید. کسی که شما را درک میکند و میتواند بنشیند و در مورد همه چیز با شما صحبت کند.
تنها با چنین فردی است که میتوانید به هر هدف دیگری که ممکن است در رابطه خود تعیین کردهاید، برسید.
اگر هنوز آن را پیدا نکردهاید، به جستجو ادامه دهید. آرام نگیرید. مانند تمام مسائل قلبی، وقتی آن را پیدا کردید، خواهید فهمید.» – استیو جابز
جمعبندی
اهداف میتوانند ترسناک باشند.
ترس از ناامیدی، ترس از قضاوت دیگران و ترس از خود قضاوتی در مورد هدفگذاری میتواند بسیار زیاد باشد.
“آن هرگز اتفاق نمی افتد!”
“من هرگز نمیتوانم این کار را انجام دهم!”
“مردم به من خواهند خندید!”
“این کاملاً دیوانه کننده است!”
اینها تنها بخشی از افکاری هستند که افراد را از رسیدن به اهدافشان، دنبال کردن رویاهایشان و تغییر زندگیشان باز میدارد.
تفاوت بین کسانی که به اهداف خود میرسند و کسانی که به اهداف خود نمیرسند این است که اولیها شجاعت این را دارند که هر چقدر هم که میترسند به تلاش ادامه دهند.
مهم نیست که چقدر موانع بر سر راه آنها قرار میگیرد. مهم نیست که دیگران به آنها چه میگویند.
ترسهای شما به شما دروغ میگوید. شجاع باش. تسلیم ترسهای خود نشوید. برای غلبه بر آنها تلاش کنید و اهداف بزرگی برای زندگی خود تعیین کنید. شما سزاوار آن هستید.
نکته مهم دیگر این است که مانند آنچه گفته شد باید اهداف را دقیق درک کنید و به مقاصد دقیق تقسیم کنید. اینجاست که اسمارت به کار میآید.
برای عملی کردن اهداف، باید آنها را به شاخصها و KPI (شاخصهای کلیدی عملکرد) تقسیم کرد.
در اینجا نحوه تقسیم یک هدف نمونه به هدف قابل اندازهگیری آمده است:
- هدف تجاری: افزایش پایگاه مشتریان بینالمللی
- مقصد: در سه ماه آینده ۲۸ درصد مشتریان بیشتری از بریتانیا، استرالیا و آلمان به دست آورید.
- مقصد تیم فروش خارجی: با ۲۰ مشتری بینالمللی دیگر در هفته تماس بگیرید
- مقصد بخش محصول: ترجمه جریان ورود به سیستم و کاهش زمان ورود از ۱۲ روز به پنج روز برای همه مشتریان بینالمللی در سه ماه آینده
- مقصد بخش بازاریابی: کاهش هزینه به ازای هر کلیک از ۲.۵۰ دلار به ۰.۵۰ دلار برای کمپینهای تبلیغات دیجیتال بینالمللی و افزایش دسترسی از ۱۰۰ به ۵۰۰ نفر در هفته
مقصد، کلمه “قصد” را در خود دارد. قصدها ثابت هستند. به همین دلیل، مقاصد پایه را میتوان با چارچوبهای زمانی، بودجه و نتایج ملموس در نظر گرفت.
بسیاری از سازمانها از S.M.A.R.T استفاده میکنند. معیارها و روش هدفگذاری برای تعریف و اندازهگیری مقاصد.
S.M.A.R.T. عبارت است از:
Specific ویژگیها: اهداف با معیارها و ضرب الاجلهای واقعی که نیاز به ردیابی دارند، سطح بالایی از ملموس بودن دارند. به عنوان مثال، “تولید ۵۰ لید از بریتانیا قبل از ۳۰ اکتبر” خاصتر از “افزایش پایگاه مشتریان بین المللی” است.
Measurable قابل اندازهگیری: اطمینان حاصل کنید که میتوانید موفقیت هدف خود را دنبال کنید. شاخص کلیدی عملکرد (KPI) که میخواهید ردیابی کنید چیست؟ (فراموش نکنید که شخص مسئول ردیابی هر هدف را شناسایی کنید.)
Attainable قابل اندازهگیری: یک هدف چالش برانگیز اما ممکن است. “کمک به ۱۰ میلیون کسب و کار بینالمللی برای بهرهوری بیشتر” تحسین برانگیز است اما اگر ۱۰۰ مشتری دارید چندان قابل اجرا نیست. سعی نکنید یک شبه دنیا را تسخیر کنید.
Relevant مرتبط: آیا هدف با هدف بلندمدت شما مرتبط است و آیا با چشم انداز شرکت شما همخوانی دارد؟
Time-bound محدودیت زمانی: هدف شما باید یک مهلت مشخص (تاریخ هدف) داشته باشد. “روزی” روز هفته نیست.
چگونه در عمل اهداف خود را با مقاصد خود مرتبط کنید
اتصال اهداف و مقاصد در عمل میتواند یک چالش باشد، به خصوص برای تیمهای توزیع شده اما ابزارهایی مانند Range میتوانند کمک کنند.
با Range، تیمها میتوانند با تعیین اهداف همسو با اهداف تجاری گستردهتر و پیوند دادن آن اهداف به پروژهها و وظایف خاص، فاصله بین اهداف و کارهای روزانه را پر کنند. Range
حتی با ابزارهایی مانند Slack، Asana، Trello و GitHub ادغام میشود تا بتوانید به راحتی اهداف را در تمام جریانهای کاری خود ردیابی کنید.
ترجمه شده در تیم تولید محتوای رابطینو توسط مهدی
https://courses.lumenlearning.com/principlesmanagement/chapter/6-2-the-nature-of-goals-and-objectives/#:~:text=Goals%20are%20outcome%20statements%20that,provide%20rallying%20points%20for%20managers.
https://www.range.co/blog/difference-between-goals-and-objectives
https://medium.com/the-ascent/5-types-of-goals-to-set-in-life-and-how-to-achieve-them-599d06ee6437
https://www.merriam-webster.com/dictionary/goal
https://blog.hubspot.com/marketing/goals-vs-objectives
یک نظر
عالی و قوی